English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 212 (6751 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
solution U پاسخ یک مشکل
solutions U پاسخ یک مشکل
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
calculate U یافتن پاسخ یک مشکل با کمک اعداد
calculated U یافتن پاسخ یک مشکل با کمک اعداد
calculates U یافتن پاسخ یک مشکل با کمک اعداد
solve U یافتن پاسخ یک مشکل
solved U یافتن پاسخ یک مشکل
solves U یافتن پاسخ یک مشکل
solving U یافتن پاسخ یک مشکل
problem U سوالی که یافتن پاسخ آن مشکل باشد
problems U سوالی که یافتن پاسخ آن مشکل باشد
calculation U پاسخ به یک مشکل در ریاضی
Other Matches
reply [answer] U پاسخ نامه ای [پاسخ به پیام پست الکترونیکی ] [پاسخ زبانی دفاعیه]
ScanDisk U که دیسک سخت را برای وجود مشکل بررسی میکند وسعی در رفع مشکل ای دارد که یافته است
straw that breaks the camel's back <idiom> U مشکل پشت مشکل کمر انسان را خم میکند
answered U پاسخ دادن یا یافتن پاسخ یک سوال
answering U پاسخ دادن یا یافتن پاسخ یک سوال
answers U پاسخ دادن یا یافتن پاسخ یک سوال
answer U پاسخ دادن یا یافتن پاسخ یک سوال
voice answer back U یک دستگاه پاسخ صوتی که میتواندسیستم کامپیوتری را به یک شبکه تلفنی وصل کند تا پاسخ صوتی را به درخواستهای انجام شده از ترمینالهای تلفنی فراهم اورد
originates U با مودم دیگر که منتظر تماس است تماس برقرار می گیرد. مودم اصلی به پاسخ مودم راه دور پاسخ می فرستد
originated U با مودم دیگر که منتظر تماس است تماس برقرار می گیرد. مودم اصلی به پاسخ مودم راه دور پاسخ می فرستد
originating U با مودم دیگر که منتظر تماس است تماس برقرار می گیرد. مودم اصلی به پاسخ مودم راه دور پاسخ می فرستد
originate U با مودم دیگر که منتظر تماس است تماس برقرار می گیرد. مودم اصلی به پاسخ مودم راه دور پاسخ می فرستد
The real problem is not whether machines think but whether men do. U مشکل واقعی این نیست که آیا ماشین ها فکر می کنند یا خیر مشکل واقعی این است که آیا انسان فکر می کند یا خیر.
it is inexpedient to reply U پاسخ دادن مصلحت نیست پاسخ دادن مقتضی نیست
problem U مشکل
uphill U مشکل
difficult U مشکل
scarc ely U مشکل
jigsaws U مشکل
quandary U مشکل
problems U مشکل
quandaries U مشکل
jigsaw U مشکل
What's the problem? U مشکل کجاست؟
ills U مشکل سخت
ill- U مشکل سخت
ill U مشکل سخت
fastidious U مشکل پسند
knots U مشکل عقده
head above water <idiom> U آشکاری مشکل
picksome U مشکل پسند
f.in taste U مشکل پسند
fastidiousness U مشکل پسندی
feeding problem U مشکل تغذیه
finicality U مشکل پسندی
finically U مشکل پسندانه
floorer U سوال مشکل
hard to please U مشکل پسند
problem identification U بازشناسی مشکل
miminy piminy U مشکل پسند
bisexuals U خنثی مشکل
bisexual U خنثی مشکل
in a jam <idiom> U مشکل داشتن
in a bind <idiom> U به مشکل افتادن
up the creek <idiom> U به مشکل برخودن
off the hook <idiom> U دورشدن از مشکل
kick up a fuss <idiom> U به مشکل بر خوردن
have a time <idiom> U به مشکل بر خوردن
fun and games <idiom> U وفیفه مشکل
exquisite taste U مشکل پسندی
deep water <idiom> U مشکل سخت
hardly U مشکل بزحمت
open sesame U مشکل گشا
knot U مشکل عقده
free from error <adj.> U بدون مشکل
hardest U مشکل شدید
hard U مشکل شدید
harder U مشکل شدید
immaculate <adj.> U بدون مشکل
faultless <adj.> U بدون مشکل
defect description U توضیح مشکل
description of error U توضیح مشکل
impeccable <adj.> U بدون مشکل
fault description U توضیح مشکل
sound <adj.> U بدون مشکل
error description U توضیح مشکل
flawless <adj.> U بدون مشکل
in a world of one's own <idiom> U مشکل عمیق داشتن
to put the a. in the helve U مشکل یامعمائی را حل کردن
raise eyebrows <idiom> U ایجاد مشکل و زحمت
through the mill <idiom> U تجربه شرایط مشکل
turn tail <idiom> U فرار از خطر یا مشکل
in the doghouse <idiom> U مشکل پیدا کردن با
no picnic <idiom> U ناخوش آیند ،مشکل
to resolve a doubt U حل مشکل یاشبهه کردن
unhandy U مشکل بدست امده
ends U در انتها یا پس از چندین مشکل
ended U در انتها یا پس از چندین مشکل
end U در انتها یا پس از چندین مشکل
catastrophic error U خطا یا مشکل در کل سیستم
can of worms <idiom> U مشکل پیچیده وسردرگم
Gordian knots U مشکل معما مانند
mystification U مشکل وپیچیده سازی
mooney problem checklist U مشکل سنج مونی
resource person U فرد مشکل گشا
problem child U کودک مشکل افرین
Gordian knot U مشکل معما مانند
problem behavior U رفتار مشکل افرین
mattered U مشکل یا مساله قابل بحث
simpler U آنچه پیچیده یا مشکل نباشد
difficult terrain U زمین مشکل برای عبور
simple U آنچه پیچیده یا مشکل نباشد
intricate design U نقش پیچیده، درهم و مشکل
hardens U مشکل کردن سخت شدن
i can add rapidly U مشکل مارا زیاد کرد
matters U مشکل یا مساله قابل بحث
clear up <idiom> U حل کردن یا توضیح دادن (مشکل)
Problem - solving . U گره گشایی ( رفع مشکل )
last straw <idiom> U [آخرین مشکل از یک سری مشکلات]
harden U مشکل کردن سخت شدن
simplest U آنچه پیچیده یا مشکل نباشد
policy dilemma U تناقض سیاست ها مشکل سیاستی
finicking U جلوه فروش مشکل پسند
matter U مشکل یا مساله قابل بحث
iteration U تکرار یک برنامه برای حل مشکل
it is particularly difficult U بیک طرزمخصوصی مشکل است
mattering U مشکل یا مساله قابل بحث
formulas U مجموعهای از قوانین ریاضی برای حل یک مشکل
complicated U با چندین بخش یا مشکل برای فهمیدن
complex U بسیار پیچیده یا مشکل برای فهمیدن
complexes U بسیار پیچیده یا مشکل برای فهمیدن
formulae U مجموعهای از قوانین ریاضی برای حل یک مشکل
formula U مجموعهای از قوانین ریاضی برای حل یک مشکل
advanced U بسیار پیچیده و مشکل برای یادگیری
he can scarcely have done that U مشکل این کار را کرده باشد
degree of difficulty U درجه بندی حرکات مشکل شیرجه
procedure U روش یا مسیر مورد استفاده در حل مشکل
break U از حالت رمز خارج کردن یک کد مشکل
breaks U از حالت رمز خارج کردن یک کد مشکل
getting U برگشت عالی توپ مشکل درتنیس و اسکواش
get U برگشت عالی توپ مشکل درتنیس و اسکواش
auxiliary U پشتیبان یا وسیله جانبی در صورت بروز مشکل
gets U برگشت عالی توپ مشکل درتنیس و اسکواش
cross that bridge when you come to it <idiom> U [به حل یک مشکل زمانی اقدام کن که لازم باشه و نه قبلش]
squirelly U اتومبیلی که در سرعت زیادکنترل ان سر پیچ مشکل باشد
conference U ملاقات با افراد برای بحث در مورد یک مشکل
conferences U ملاقات با افراد برای بحث در مورد یک مشکل
auxiliaries U پشتیبان یا وسیله جانبی در صورت بروز مشکل
tide (someone) over <idiom> U کمک به کسی برای فائق آمدن برشرایط مشکل
bugging U خطایی در برنامه کامپیوتری که اجرا را با مشکل همراه میکند
problem U یافتن علامت و روش رفع و تعمیر خطا یا مشکل
bugs U خطایی در برنامه کامپیوتری که اجرا را با مشکل همراه میکند
bug U خطایی در برنامه کامپیوتری که اجرا را با مشکل همراه میکند
problems U یافتن علامت و روش رفع و تعمیر خطا یا مشکل
attended operation U فرآیندی که در صورت وقوع مشکل یک عملگر آماده دارد
graveyard U مسیری که کسب امتیاز خوب روی ان مشکل است
graveyards U مسیری که کسب امتیاز خوب روی ان مشکل است
Is that enough to be a problem? U آیا این کافی است یک مشکل بحساب بیاید؟
This would provide an obvious solution [to the problem] . U این می تواند یک راه حل واضح [به مشکل] فراهم می کند.
frame U خطای ناشی از یک بیت مشکل دار در فریمی در نوار مغناطیسی
real time U عملیات پردازشی که همان زمانی را می گیرد که مشکل باید حل شود
yorker U توپی که نزدیک پای توپ زن میافتد و زدن ان مشکل است
alternates U مسیر پبشتیبان در سیستم ارتباطی که در صورت مشکل استفاده میشود
alternate U مسیر پبشتیبان در سیستم ارتباطی که در صورت مشکل استفاده میشود
seamless integration U فرایندشامل کردن وسیله بانرم افزارجدیددر سیستم بدون مشکل
A problem is a chance for you to do your best. U مشکل فرصتی است برای شما تا نهایت تلاشتان را بکنید.
caught between two stools <idiom> U [زمانی که کسی در انتخاب میان ۲ چیز با مشکل مواجه میشود]
alternated U مسیر پبشتیبان در سیستم ارتباطی که در صورت مشکل استفاده میشود
in reply to U در پاسخ
answerback U در پاسخ
replication U پاسخ
responsions U پاسخ
counterplea U پاسخ رد
rebutter U پاسخ رد
answer U پاسخ
response [commentary] U پاسخ
answering U پاسخ
responded U پاسخ
respond U پاسخ
responds U پاسخ
replying U پاسخ
statement U پاسخ
reply U پاسخ
replies U پاسخ
replied U پاسخ
answered U پاسخ
negative reply U پاسخ رد
representation [statement] U پاسخ
reaction [answer, commentary] U پاسخ
in answer to U در پاسخ به
answers U پاسخ
item of written comment U پاسخ
response U پاسخ
no U : پاسخ نه
responses U پاسخ
blue ribbon program U برنامه کاملی که در ابتدا و بدون هر گونه خطا یا مشکل اجرا شود
real time U زمان عمل یا پردازش که همان زمانی را می گیرد که مشکل باید حل شود.
components U خطای ناشی از یک وسیله مشکل دار ونه برنامه نویس نادرست
scalogram U نمایش وارائه ارقام واشکال از صور ساده بصور مشکل تدریجی
scallywag U نمایش وارائه ارقام واشکال از صور ساده بصور مشکل تدریجی
component U خطای ناشی از یک وسیله مشکل دار ونه برنامه نویس نادرست
linear U روش شکستن ریاضی مشکل به طوری که دو قسمت باکامیوتر قابل حل باشد
color response U پاسخ رنگ
response strength U نیرومندی پاسخ
response threshold U استانه پاسخ
responsorial U پاسخ دهنده
anticipatory response U پاسخ انتظاری
delayed response U پاسخ درنگیده
response intensity U شدت پاسخ
response latency U نهفتگی پاسخ
content response U پاسخ محتوایی
frequency respone U پاسخ فرکانس
response time U زمان پاسخ
correct response U پاسخ درست
conditioned response U پاسخ شرطی
right answer U پاسخ درست
response set U امایه پاسخ
consummatory response U پاسخ پایانی
discriminatory response U پاسخ افتراقی
distal response U پاسخ دوربرد
Recent search history Forum search
2از ظاهر کسی یا چیزی نمیشه به باطنش پی پرد
1A program is the ordered set of instructions to solve a particular problem.
1معنی lead lag compensator
2شما اهل کجا هستید
2Protozoa: entamoba coli cyst seen
1Otherwise, throw in a rimshot hit every now and then
1The below message appears under Search line
0در حال حاضربا نماینده آنها مشکل پیدا کرده ایم
010/5d?
0دانستن معنی چند کلمه فارسی به انگلیسی
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com